عشق زماني است كه درست مثل روزهاي بچگي روي جدول پياده رو ، راه بروي و بي دليل بخندي
امروز همان فردايي است كه ديروز نگرانش بوديم.....
اگه من و تو دوتا برگ باشيم، هنگام خزان من زودتر از تو ميشكنم تا زماني كه ميافتي در آغوشم بگيرمت
گفتمش دل می خری؟! پرسید چند؟! گفتمش دل مال تو تنها بخند. خنده کرد و دل زدستانم ربود. تا به خود باز آمدم او رفته بود. دل زدستش روی خاک افتاده بود. جای پایش روی دل جا مانده بود
سهراب ،گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی..... گفتی زبر باران باید رفت ! رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را ،نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید .فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesتير 1390ارديبهشت 1390 اسفند 1389 بهمن 1389 AuthorsالنازLinks
بهاره جون
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content |