روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...
دل من تـنها بـود ، دل من هرزه نـبـود ... دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا به کجا ؟! معـلـوم است ، به در خانه تو ! دل من عادت داشـت ، که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری که تو هر روز آن را به کناری بزنی ... دل من ساکن دیوار و دری ، که تو هر روز از آن می گـذری . دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغـچه بـود که تو هر روز به آن می نگری راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!
هر وقت دل کسی رو شکستی 1 میخ بزن تو دیوار هر وقت که دلشو به دست اوردی اون میخ رو از دیوار در بیار ولی جای اون میخ همیشه رو دیوار میمونه
حالا که بشکن بشکه امیدوارم یکی هم ماله تورو بشکنه
دیگه بهت نمیگم برو به جهنم. آخه مگه جهنمیا چه گناهی کردن که باید عوضی مثل تو رو تحمل کنن
فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند
نفرین به عشق به عاشقی .نفرین به بخت و سرنوشت . به اون نگاه که عشقتو . تو سرنوشت من نوشت . نفرین به من نفرین به تو . نفرین به عشق من و تو . به ساده بودن منو . به اون دل سیاه تو..........
چقدر دوست داشتم یك نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس كه هیچ كس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم! با تویی كه از كنارم گذشتی و حتی یك بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است
خیلی ها نفرین میکنن ... تلافی میکنن... اما نه ... نفرین من ... الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ... تلافی من .... میرم تا به اون برسی ... سره راهت نباشم ... راستی ... قد من دوست داره ...؟
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت تنهاییم را حس نکرد درمیان خنده های تلخ من گریه پنهانیم را حس نکرد در هجوم لحظه های بی کسی درد بی کس ماندنم را حس نکرد آنکه با آغاز من مانوس بود لحظه اتمامیم را حس نکرد. آن که سامان غزلهایم از اوست. برکه طوفانی ام را حس نکرد ای خدا او هم مرا تنها گذاشت بی سرو سامانیم را حس نکرد
نمی دونم تا حالا شده شلوغی این دنیا کلافت کنه یا نه؟ نمی دونم اصلا شلوغی دنیا رو دوس داری یا نه؟ نمی دونم چقدر حواست به زندگیت هست؟ اصلا حواس برات مونده تو این روزا؟ حتما تو هم مثه خیلی های دیگه روی شونه هات کوه زندگیت رو حس میکنی... تو هم حتما دلت زخمی شده از این روزگار و حرف آدمای اون... شاید تو هم گاهی اونقدر از روزگار دلگیر شدی که گریه کردی... نمی دونم شاید با خودت بگی دنیا با شلوغی هاش قشنگه... ولی شلوغی این روزا قشنگ نیست...قشنگ نیست که آدما بخاطر گرفتن حقشون از زندگی حاضرن خیلی کارا بکنن...
قشنگ نیست که زندگی رو از کسی بگیری تا زنده بمونی... قشنگ نیست که همه فقط بگن حق من...زندگی من... خلاصه فقط من باشه... قشنگ نیست که این روزا دیگه مایی وجود نداره... قشنگ نیست که دیگه این روزا حتی عشق هم با پول مقایسه میشه... قشنگ نیست که درختا بمیرن تا خونه ی آدما ساخته بشن... نمی دونم گاهی آرزو می کنم کاش دنیای ما هم مثل کارتون های زمان بچیگیمون قشنگ بود...آخر داستان یه آدم خوبی می اومد و تموم آدم بدا رو از بین می برد... کاش میشد زورو واقعی میشد...یا رابین هود می اومد و حق تموم مردم رو می گرفت از حاکم های روزگار... کاش الانم می تونستم مثه آنه شرلی باشم ...از آرزوهام و احساساتم خیلی راحت حرف بزنم...همون جوری ساده و شیطون... خیلی راحت مثه بچگی هام دنبال یه پروانه اونقدر بدو ام که نفسم بند بیاد... کاش اگه کسی دروغ می گفت مثه پینوکیو دماغش دراز میشد... کاش می تونستیم مثه کبری خانوم دوم دبستان تصمیم بگیریم که زندگی کنیم ...یه زندگی واقعی که با دستای خودمون بسازیمش...نه با زمین زدن آدمای اطرفمون... کاش مثه ای کی یوسان همیشه فکر می کردیم به کارامون...اون وقت چقدر خوب میشد... کاش مثه کلاه قرمزی که این همه تو رسیدن به آرزوش سماجت به خرج داد و آخر هم به آقای مُرجی و تلوزیون رسید ما هم به آرزوهامون می رسیدیم... خودم خوب می دونم که این روزا این حرفا یه ذره هم ارزش نداره...شاید شمایی که دارین این حرفا رو میخونین همین الان صفحه رو ببندی و با خودت بگی که همش الکیه... نمی دونم شاید تموم این چیزا قشنگه و من فکر می کنم که زشته... نمی دونم شاید هیچ کدووم اینا زشت نیستن... شاید زشت نباشه که حتی عشق هم با پول مقایسه بشه... قضاوت زشت و زیبا بودنشون با خودتون... نمی دونم ولی کاش میشد به دنیای این روزامون افتخار کرد...
براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو … بنویس تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم
من اگر روح پریشان دارم من اگر غصه هزاران دارم گله از بازی دوران دارم دل گریان لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم در غمستان نفس گیر اگر نفسم میگیرد آرزو در دل من متولد نشده میمیرد یا اگر دست زمان در ازای هر نفس جان مرا میگیرد دل گریان لب خندان دارم به تو و عشق تو ایمان دارم من اگر پشت خودم پنهانم من اگر خسته ترین انسانم به وفای همه بی ایمانم
ولي زخم از همه خوردن شده كارم از غريب و كسي كه وصله جونه پشت پا خوردن و مردن شده كارم كاشكي هوشياري نصيبم نميشد باعث رنج و فريبم نميشد بعضيا قيد همه چيو زدن بعضيا اسير اقبال بدن اون بالا نشستي گوش كن اي خداااا چه عذابيه به دنيا امدن
وقتی عشقت رو از دست دادی دیگه سعی نکن به دستش بیاری
چه روزي غريبي امروز
کاش وقتی حرف هات به کسی بر میخورد بیمه ای بود که خسارت میداد. کاش میشد وقتی کشش زندگی را نداشت دنده عوض کرد. کاش میشد زندگی هم را با یه مدل بالاتر عوض کرد. کاش زندگی هم زاپاس داشت. گاهی زندگی اینقدر خشک میشود که تعویض روغن و گریس کاری هم جواب نمیدهد. گاهی فشار زندگی به قدری هست که کمک های منو میشکنه... نامردیه که پیچ و خم های زندگی هیچ تابلو راهنمایی نداره...
دلم یه جاده طولانی میخواد. دلم میخواد یه راه بی انتها رو قدم بزنم . دلم یه جای ساکت و تاریک میخواد. دوست دارم بخوابم ...اروم . یه روز ..یه ماه .. یه سال.. تا همیشه. دوست دارم داد بزنم . میخوام خودمو خالی کنم. دوست دارم سبک شم . از همه چیز.. چطور میشه ندید؟ نشنید .. حس نکرد؟ چطور میشه اشک ها را انکار کرد ؟ چطور میشه بی سبب فریاد کرد و گفت : اه. من بسیار خوشبختم؟
وقتی دلم به درد میادو کسی نیست به حرفهایم گوش کند،
ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم
آنگاه که غرور کسی را له می کنی |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesتير 1390ارديبهشت 1390 اسفند 1389 بهمن 1389 AuthorsالنازLinks
بهاره جون
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content |