خدایا...میشه از جای حق بلند شی که حق سرجاش بشینه؟
ی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه
نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه یه کاغذ یه خودکار دویاره شده همدم این دل دیوونه یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره گریه میکردم درو که میبست میدونستم که میمیرم اون عزیزم بود نمی تونستم جلویه راشو بگیرم میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاکه ساعت رو دیوار دوباره نمیخوام بشه باور من که دیگه نمیاد انگار
اگه قسمت چرا تو موندی
ديدي تا حالا اگر کسي رو دوست داشته باشي دلت نمياد اذيتش کني؟ دلت نمياد شيشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکني؟ دلت نمياد ازش پيش خدا شکايت کني حتي اگر بره و همه چيزو با خودش ببره... حتي اگر از اون فقط هاي هاي گريه ي شبانت بمونه و عطر اخرين نگاهش... حتي اگر بعد از رفتنش پيچک دلت به شاخه نازک تنهايي تکيه کنه ديدي؟هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسي از کنارت رد ميشه که بوي عطرش رو ميده چه حالي ميشي؟ بر ميگردي و به اون رهگذر نگاه ميکني تا مطمئن بشي خودش نبوده...
حق با کسيست که خوب مي بيند من مثل حس گمشدگي وحشت آورم اما خداي من چگونه مي شود از من ترسيد؟ من... من که هيچگاه جز بادبادکي سبک و ولگرد بر پشت بامهاي مه آلود آسمان چيزي نبوده ام وعشق و ميل و نفرت و دردم را در غربت شبانه ي قبرستان موشي بنام مرگ جويده ست
خدایا خیلی دلم گرفته دیگه صبرم توم شددددددد
گفتم:خدایا از همه دلگیرم..گفت:حتی از من؟ گفتم:خدایا دلم را ربودند..گفت:پیش از من؟ گفتم:خدایا چقدر دوری؟ گفت:تو یا من؟ گفتم:خدایا تنهاترینم..گفت:پس من؟! گفتم:خدایا کمک خواستم.. گفت:از غیر از من؟ گفتم:خدایا دوستت دارم..گفت:بیشتر از من؟ گفتم:خدایا اینقدر نگو من.. گفت:من تو هستم و تو من
هیچکی از رفتن من غصه نخورد
لحظه ها همیشه خواستن |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesتير 1390ارديبهشت 1390 اسفند 1389 بهمن 1389 AuthorsالنازLinks
بهاره جون
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
Alternative content |